حوصله ی خواندن ندارم!

حوصله ی نوشتن هم ندارم!

این همه دلتنگی، دیگر نــ با خواندن کم میشود نــ با نوشتنـــ...

ساده بگویمــــ...

دلم تـــــــو را میخواهد

بالاخره خواهد آمد

آن شب هایی که تا صبح

در کنار تو بیدار بمانم

سرت را روی سینه ام بگذارم

و بــ تو بگویم کـــ در کنارت

چــ قـــــــــدر خوشبخت هستم

فقط، فــــــقط خدا کند که بیاید

دلتگ که میشومـ

سر میگذارم بـ خیابانــ بیقراریــ ...

آن قدر نامت را فریاد میزنمــ

تا همه ی شهر بیدار شوند

بلکهـ با منـ هم صدا شوند

و صدایم را بــ گوشت برسانند

آن قدر بیقرایــ میکنمــ ..!

تا بلکهـ دِلِ فاصلهـ ها بـ حالم بسوزد

و تــــو را به منـــ دهــــد...

ای خدا کی بشه منو ندا زود زود مال هم شیم همیشه کنارش باشم دلم براش تنگ شده...دارم میمرم از دوریش

ای خدا دوسش دارم خیلیم دوسش دارم عاشق چشاشم عاشق نگاهای خاصشم عاشقه نفساشم عاشق خجالت کشیدناشم

خداااااااااااااا دوسش دارم

کاش ایجا بود بغلش میکردم خیلی مهربونه اخه. دیشب خیلی حالم بد بود...صداشو که شنیدم آرومه آروم شدم..........ای خدا امروز حال عشقم خوب نیست...قسم به اشکای پاکمون خوبش کن،خوبه خوب

دوســــــــــــش دارم خدا

بوئیدنت که هیچ

بوسیدنت که هیچ
هر شب هزار بار در آغوشت
حتی اگر ز شوق بمیرم ؛ باز
...

کاش بودی . . .

وقتـی بغض مـی کردم . . .

فقطـ بغلم مـیکردی و مـیگفتـی . .

ببینم چشمـــــاتو . . . منـــــو نگاه کـن . . .

اگه گریــه کنـی قهـــــر مـیکنم میرمـــــا . . .!

فقط همـیــن

چه حــــــــــالی میــــــــــــــــــــده

یکی اونقدر دوستت داشته باشه که

بقیه بهت حسودی کنن!!!

خیلی میچسبه....

وقـتــــــے بــــــــــــــــرای بــار اول

دستـــــــــــشو توی دســــــــت

میگـــــــــــــــــــری و

ســــــــــــرشــــــــــــــو میــــــــذاری

روی سیـــــــــــنًت...

اون لحــــــــــــــظه میخـــــــــوای همــه جــا کامـــلا

ســاکــت باشـــه ...

تــا عشــــقت بتــــــونه صـــــدای ضــــربان

قــــلبت رو که داره تـــند تند و به عشـــــق اون

اینــــــــــجوری میــزنه

رو بشــــــــــــنًوه ....

...
...
...

...

ای خدا..

کاش میشد...

صدایت را می خواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد

نگاهت را می خواهم تا روشنی چشم های خسته ام باشد

وجودت را می خواهم تا گرمای قندیل آغوشم باشد

خیالت را می خواهم تا خاطر لحظه های فراموشم باشد

دست هایت را می خواهم تا نوازشگر اشک هایم باشد

و تنها خنده هایت را می خواهم تا

مرحم کهنه ی زخم های زندگی ام باشد

آری تنها تورا میخواهم

 

توی زندگی عاشق شدن، نه برنامه ریزی شدست و نه با دلیل اتفاق میفته

اما وقتی که عشق حقیقی باشه تبدیل میشه به برنامه ی زندگیتون و دلیل زنده بودنتون

مثله"تو"

که عشقت شده برنامه ی زندگیم

وخودت دلیله زندگیم...

شب ها بدون آغوشت نمی توانم بخوابم...

روز ها دلتنگت میشوم...

از دیدنت سیر نمیشوم...

عطرت روحم را به پرواز در می آورد...

کنارم که هستی زمان بی معنا میشود...

یک نگاه گرم و لبخند مهربانت،دلم را قرص میکند...

گرمای دستانت،آب روی آتش این روزهایم است...

حرف تو که میشود...

دیگر هیچ چیز نمیشنوم،جز نام "تو"

خـــــــــــــــــــــدایا

قسمت و حکمتت بماند برای آنان که درک میکنند

برای منه نفهم

فقط

معجزه کن...

من اورا میخواهم

همین...

از تـــــمام دنیـــــــــا

شانــہ اے مــے خواهـم برای سـرم،

و ســــرے بـــــــراے شــــــــــانـــــہ ام ! . . .

کســے خستــــہ نیسـتـــ از این بالــش هاے پــرے؟؟

ﺩﻟــم

ﺭﻣـاﻥ ^{ﻋﺎﺷﻘﺎنه} ﻣﯿﺨــﻮﺍﻫــﺪ

ﮐﻪ من ﺁﻥ ﭘﺴﺮﮎ ﺑﺎلا ﺑﻠـﻨـﺪ

ﺳﯿﻨﻪ ﺳپر ﺑـاﺷم

ﻭ تو^{ﺩﺧــﺘﺮﮐﯽ} ﺳﺮ ﺑـﻪ ﻫــﻮﺍ

ﮐــه ﺑﺎ ﺗﻤـام ﺳﺮ ﺑـﻪ ﻫــﻮﺍ ﺑﻮﺩﻥ ﻫﺎﯾـﺶ

 بگــ ـو ..

تـــمــــــامــ ِ تــ♥ــ‌و  مالـــ ِ مَــن استــــــ ..

دِلــمـ می خـــوا ـهـَــد ..

حـسادَتــــ کـنـَــمــ       بـــهـ خـــودمـ ....

من و ندا....تنهایی

شنیدن نامم...آنهم از لبان تو

طعم نوبرانه ی بهار را میدهد

صدایم کن به نام کوچک

وقتی دستت را دور کمر حلقه میزنی

زیبا ترین حصار زندگیم است

به آسمان نگاه می کنم

به ابرهای سرگردان و پاهای خسته ام،

اشک هایم بر روی لبخندم می لغزند...

می دانم! آمدنت را خواهم دید...

کاش کنارم بودی . . .

وقتـی بغض مـی کردم . . .

فقطـ بغلم مـیکردی و مـیگفتـی . .

ببینم چشمـــــاتو . . . منـــــو نگاه کـن . . .

اگه گریــه کنـی قهـــــر مـیکنم میرمـــــا . . .!

فقط همـیــن

هر زمان فکر بی تو بودن میکنم نفسم میگیرد،

اگر نباشی قلبم بی صدا میمیرد،مثل حالا باش ،

مثل حالا عاشقانه دوستم داشته باش ، نه اینکه فردا بیاید و  بیخیال ما باش….

گفته بودم که با تو نفس میگیرم ، گفته بودم با تو در این زندگی تنها رنگ عشق را میبینم ،

رنگی به زیبایی چشمانت ، اگر دست خودم بود دنیا را فدا میکردم برای همیشه داشتنت

من برای دوست داشتنت ،

برای لمس دستانت ،

برای نگاه در چشمانت ،

برای بوسیدنت ،

برای غرق شدن در آغوشت ،

برای زندگی با خیالت ؛

برای نفس نفس زدن در دلتنگی هایت ؛

برای زندگی با نامت ؛

برای نجواهای عاشقانه در گوش ات ،

از هیچ کسی اجازه نمی گیرم ؛

حتی از خودت ...

سرپناهم باشی ، تکیه گاهت باشم ، گلم باشی ، باغبانت باشم .

تو باش در کنارم تا همیشه فدایت باشم ، تو از سفر بیایی و من چشم به راهت باشم.

تو باش تا دنیا بی تو نباشد ، زیبایی های زندگی با تو زیبا باشد ،

من عاشق این زیبایی هستم ، بگذار که زندگی در قلب ما زنده باشد ،

و من به عشق تو ، زیبا زندگی کنم.

تا به حال   تنها بودم و زین پس میخواهم در کنار تو باشم.

چه عاشقانه به قلبم نشستی که به خدا این نشستن مقدس است .

قلب من سرزمینی بود خشک ، بارانی از خون عشقت در آن بارید و

اینک قلبی دارم از جنس نور

تویی سرچشمه ی این نور ، میبوسم تو را از همین راه دور .

 تو باش در کنارم  تا همیشه آرام باشم ، جدا از غم و غصه ها باشم ،